یونیکورن شدن آدابی دارد، از جمله رواداری و تحمل نظر مخالف!

یادداشتی با چاشنی طنز و تحلیل از عادل طالبی،عضو هیات مدیره اتحادیه کسب‌و‌کارهای اینترنتی در رابطه با خبر یونیکورن شدن اسنپ و حواشی آن

1

این متن با این هدف نوشته نشده است که من هم موضعی در قبال این خبر داشته باشم یا بخواهم با اسنپ مخالف کرده باشم یا روش قیمت‌گذاری آن را زیر سوال ببرم یا احیانا با منتقدین موضوع همراهی کرده‌ باشم. در واقع، در این متن، «اسنپ» فقط یک بهانه بود. هدفم از نوشتن تمام این جملات و این متن این بود که به عزیزانی که در مسیر میلیارد دلاری (یا لااقل چند صد میلیون دلاری شدن) هستند، یادآوری کنم از همین امروز باید آموزش‌های لازم را به کارکنانشان بدهند و کارکنانشان باید بدانند در ابزارهای ارتباطی و شبکه‌های اجتماعی، چگونه باید حضور داشته باشند.

اگر در جریان اخبار روز حوزه استارتاپی باشید می‌دانید که دو سه روز پیش، در مراسمی که شَیخُنا و حَبیبُنا و عَزیزُنا، حَضرَتِ جَهرُمِی دامَّة فیلتِرُهَا حضور داشته‌اند، بنا به دلایلی که احتمالا می‌تواند استفاده‌های درون‌سازمانی باشد، یا می‌تواند جلب توجه تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان باشد، یا حتی می‌تواند تکرار نام برند باشد، یا می‌تواند…  خلاصه می‌تواند دلایل بسیار متفاوت و متعددی داشته باشد، با استفاده از روشی جالب توجه (که البته روش غلطی هم نیست) برای اسنپ قیمت 1.4 تا 1.7 میلیارد دلار برآورد شده است و به این ترتیب، اسنپ، عنوان «اولین استارتاپ یونیکورنی ایرانی» را از آن خود کرد.

منظور از یونیکورن همانطور که می‌دانید، در ساده‌ترین تعریف، به شرکت‌هایی گفته می‌شود که بیش از 1 میلیارد دلار ارزش‌گذاری شوند (البته، ساده‌ترین و خلاصه‌ترین تعریف). در جایی طنزی خواندم (منبع و نویسنده خاطرم نمانده) که با 100 دلار سرمایه‌گذاری هم می‌توان «یونیکورن» شد. کافی است من به دوستم 100 دلار بدهم و از او یک ده‌هزارم یک سهم از سهام شرکتش را که منقسم به هزار سهم است، بخرم. من فقط 100 دلار از دست داده‌ام و شرکت دوستم، میلیارد دلاری و یونیکورن شده است. در واقع، برای «یونیکورن شدن» نیازی به عدد و رقم و نمودار یا حتی نیازی به قیاس با بازیگران جهانی و منطقه‌ای نیست؛ یونیکورن شدن به همین سادگی است. اتفاقا در ایران هم قبلا مشابه همین اتفاق افتاده است و اگر خاطرتان باشد، شنیده شد که 25 درصد از سهام شرکتی که برخی آن را در کل بین 10 تا 15 میلیارد تومان ارزشگذاری می‌کردند، چند ده میلیارد تومان خریداری شده بود.

باز هم اگر خاطرتان باشد، 5 اسفند 96 وزیر محترم و جوان [قطع] ارتباطات گفت طی شش ماه آینده، ایران باید یک یونیکورن به بازار بدهد! (نقل به مضمون). در واقع شما می‌توانید فرض‌کنید یونیکورن محصول است، مثلا کفش یا کت و شلوار یا تاج سر است که کفاش و خیاط و جواهرساز، تولیدش می‌کنند.

به نظر من، خیلی از دوستانی که از شنیدن این خبر تعجب کرده‌اند، می‌توانستند از همان روزی که وزیر محترم آن پیش‌بینی یا انتظار را مطرح کردند، منتظر چنین روزی و اعلام چنین خبری، آن هم در جلسه‌ای با حضور چنین پیشگویی باشند و اینگونه متعجب نشوند. بگذریم…

خلاصه‌ روشی که در ارائه‌ اسنپ مورد استفاده قرار گرفته بود این است که اگر بر فرض مثال، «اوبر» 15 میلیون مسافر در روز جابه‌جا می‌کند و 70 میلیارد دلار قیمت‌گذاری شده و یا اگر «کریم» 800 هزار مسافر جابجا می‌کند و 1.3 میلیارد دلار ارزش‌گذاری‌شده است، پس ما (یعنی اسنپ عزیز) هم که 1 میلیون مسافر جابجا می‌کنیم حدود 1.5 میلیارد دلار می‌ارزیم.

در پاسخ به چنین تحلیلی، افراد مختلفی نظرات مختلفی را ارائه کردند و این بحث‌ها منجر به حرف و حدیث‌ها و حواشی فراوانی هم شد. بسیاری این روش را با تحلیل‌های مختلف، اساساً غلط و نادرست خواندند.

به نظر من، روش مورداستفاده اسنپ برای ارزشگذاری، ذاتاً غلط نیست. فکر می‌کنم درست یا غلط بودن هر روشی را باید با توجه به هدفی که برای رسیدن به آن در پیش گرفته شده است و البته پس از گذشت مدت زمان لازم و کافی، همچنین دیدن اینکه آیا به هدف تعیین شده رسیده‌ایم یا خیر، بررسی کنیم.

ممکن است بگویید این استدلال، به نوعی، «هدف وسیله را توجیه می‌کند» است. البته که هدف، وسیله را توجیه می‌کند و اگر جز این بود، مثلاً امروز ما شاهد این نبودیم که برای رسیدن به تمایلات و مقاصد فردی و جناحی، بخش مهمی از سایت‌ها و کسب‌وکارهای اینترنتی به خاطر فیلترینگ یک شبکه اجتماعی دیگر، دچار اختلال شوند. در چند دهه اخیر موارد و مثال‌های متعددی را می‌توان در همین ایران خودمان آورد که هدف، وسیله را توجیه کرده است. در خارج از ایران هم که تا آنجا که من می‌دانم، صدها سال است که هدف، وسیله را در بسیاری از موارد توجیه کرده است؛ اتفاقا خوب هم توجیه کرده است!

با این استدلال، بدون دانستن اینکه هدف از این ارائه و این قیمت‌گذاری چه بوده و بدون اینکه زمان کافی بدهیم و ببینیم که آیا به هدف خواسته شده رسیده‌اند یا خیر، نمی‌توان درباره این موضوع، صحبت کرد.

فارغ از موارد فوق، البته که هر فردی حق دارد نظر خود را درباره این «خبر» اعلام کند. دیدم که در گروه‌های استارتاپی، برخی افراد منتسب به «اسنپ» و برخی کارکنان منتسب به این شرکت، به افرادی که نسبت به این «خبر منتشرشده» موضع‌گیری یا نقد کرده‌اند و یا نظر یا ایده‌ای داشته‌اند (از جمله محمدرضا فرحی عزیز و رضا قربانی دوست‌داشتنی و جناب سامان فائق و دیگر دوستانی که نسبت به این «خبر» واکنش نشان داده بودند) با الفاظ گاهاً توهین‌آمیز نسبت‌هایی را روا داشته بودند.

آنچه در این میان برای من جالب بود، نه خود خبر و حواشی آن، نه تحلیل‌ها و بررسی‌های فنی، و نه جوک‌ها و طنزهایی حول این موضوع بود. چراکه هر خبری اگر خمیرمایه‌ لازم را داشته باشد مورد استفاده صاحبان اندیشه و فکر و حتی قریحه (برای طنزپردازی) قرار می‌گیرد. آنچه برای من جالب بود، این بود که چرا برخی از کارکنان منتسب به این شرکت به خود اجازه داده‌اند الفاظ و عبارات و جملات نامناسب درباره کسانی که درباره این خبر نظری داشته‌اند، منتشر کنند. برای من جالب بود که چرا برخی فکر می‌کنند افراد دیگر اجازه نظردادن درباره یک «خبر» را ندارند.

در واقع، اینجای قضیه برای من جالب بود که یک شرکت 1.5 میلیارد دلاری چرا آداب حضور در ابزارهای ارتباطی را به کارکنان خود آموزش نداده است. آیا «فرهنگ سازمانی» جایی در قیمت‌گذاری شرکت‌ها دارد یا ندارد؟ آیا یک شرکت می‌تواند ادعا کند 1.5 میلیارد دلار می‌ارزد درحالی که برخی کارکنانش حتی اهمیت این عدد را ندانند و نتوانند در گفتار و ادبیات خود، الزاماتی را متناسب با شان یک شرکت 1.5 میلیارد دلاری لحاظ کنند؟ به هر حال، بزرگی فقط یک عدد روی کاغذ و یک میله در نمودارها نیست؛ بزرگی اسباب بزرگی می‌خواهد و احترام به نظر منتقدین و صاحبین رای و فکر، و البته تعامل درست با منتقدین و صاحب‌نظران.

من فکر نمی‌کنم اسنپ 1.5 میلیارد دلار بیارزد، نه به دلایل مالی آنطور که رضا قربانی به آن پرداخته بود و نه به دلایل حرفه‌ای آن طور که محمدرضا فرحی به آن اشاره کرده بود و نه به طنز و قیاس‌گیری، آن طور که سامان فائق از عهده‌ آن به خوبی برآمده بود.

من فکر نمی‌کنم اسنپ 1.5 میلیارد دلار بیارزد چون از نظر من، ادبیات حاکم بر ارتباطات بیرونی کارکنانش در فضای ارتباطی و اجتماعی نشان نمی‌دهد که اسنپ، یک شرکت 1.5 میلیارد دلاری باشد. شرکت 1.5 میلیارد دلاری باید مدیرانی داشته باشد که از قبل به کارکنان خود آداب ارتباط صحیح، متناسب با کارکنان یک شرکت 1.5 میلیارد دلاری را آموزش داده باشد.

در پایان مایلم تاکید کنم که این متن با این هدف نوشته نشده است که من هم موضعی در قبال این خبر داشته باشم یا بخواهم با اسنپ مخالف کرده باشم یا روش قیمت‌گذاری آن را زیر سوال ببرم یا احیانا با منتقدین موضوع همراهی کرده‌ باشم.

در واقع، در این متن، «اسنپ» فقط یک بهانه بود. هدفم از نوشتن تمام این جملات و این متن این بود که به عزیزانی که در مسیر میلیارد دلاری (یا لااقل چند صد میلیون دلاری شدن) هستند، یادآوری کنم از همین امروز باید آموزش‌های لازم را به کارکنانشان بدهند و کارکنانشان باید بدانند در ابزارهای ارتباطی و شبکه‌های اجتماعی، چگونه باید حضور داشته باشند، بلوغ سازمانی یکی از الزامات «یونیکورن» شدن است و یکی از بخش‌های مربوط به «بلوغ سازمانی» و افزایش امتیاز در این حوزه، نیاز به آموزش کافی و متناسب کارکنان است.

 

۱ دیدگاه
  1. محسن برجی می‌گوید

    زاویه نگاه جالبی بود و یکی از معیارهایی است که برای ارزش‌گذاری شرکت‌ها قابل استفاده است: فرهنگ سازمانی!

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.