امیرحسین حسینیپژوه، یکی از بنیانگذاران استارتاپ «میبریم» از اشتباهاتی میگوید که باعث شد این استارتاپ شکست بخورد.
در پاورقی دنبالهدار «از داخل گود» به شرح اتفاقاتی میپردازم که استارتاپ میبریم را به تدریج از نفس انداخت. اشتباهاتی که هیچ منتوری به شما نمیگوید.
غر زدن به نفع هیچکس نیست. میتواند حال تیم را خراب کند، میتواند امیدها را به ناامیدی تبدیل کند، میتواند روزهای روشن را تاریک کند و در یک کلمه مثل خوره تیم را از درون، آرام و در انزوا میخورد.
وضعیت وقتی وخیمتر میشود که این غرهای روزانه (که البته برای همه ما ایرانیها عادی شده و حتی وقتی راهحل، در حد بلند شدن و تذکر به آقای راننده است ترجیح میدهیم به بغلدستی غر بزنیم) نه از سمت یکی از اعضای تازه وارد بلکه از سمت رهبر گروه باشد، دقیقا همان اتفاقی که برای میبریم هم افتاد.
روزهای اول در حد شوخی و غرهایی بود که همه ایرانیها میزنند، یک هفته که گذشت تبدیل به موضوعی نازاحت کننده شد، دو ماه که گذشت حالمان کمکم گرفته شد، به چهار ماه که رسیدیم کار به دعوا و جر و بحث کشید و همه بریدیم.
این اتفاق برای تیمهای دیگر هم میافتاد معمولا از سمت کوفاندر فنی شروع میشد چون معمولا حقوق بالایی را برای خودشان متصور هستند و وقتی اوضاع استارتاپ خوب پیش نمیرود به سرعت هزینه فرصتی که از دست میدهند را در ذهن مرور میکنند و به سرعت شروع میکنند به فشار آوردن به نیروی اجرایی.
درست است که ایران کشور ایدهآلی نیست و همه چیز روز به روز بدتر میشود اما وقتی تصمیم به بودن و کار کردن است ناله کردن فقط افرادی را که همچنان اندکی انرژی دارند و امیدوارانه ادامه میدهند را ناامید میکند.
در این مواقع حرف زدن بهترین کار است، کاری که ما نکردیم. سعی نکردیم دغدغههای هم را درک کنیم و ذهنمان را به هم نزدیک کنیم برای همین غر زدنهای به ظاهر معمولی فاصلهمان را هم بیشتر کرد تا اینکه فهمیدیم دیگر نمیتوان به همکاری ادامه دهیم.