بالاخره روزی میرسد که مجبور به ارائه آمار میشوید، پروژهای را تحویل میگیرید و توانایی انجامش را ندارید. روزی میرسد که مخاطب به رویاهای شما بدبین میشود و نمیداند چرا مدام در حال وعدهپراکنی هستید اما کاری از پیش نمیبرید. آنوقت است که در سایه لم دادن دردی از دردهای شما دوا نمیکند و مجبور میشوید تکانی به خودتان بدهید و ادعایتان را ثابت کنید؛ اما آیا میتوانید؟
دنیای این روزهای ما هرچند خندههای از ته قلب و سوژههای خندهدار عیان کم دارد، اما تا دلتان بخواهد پر است از سوژههای طنز دردناک؛ همان سوژهها که باید سریالنویسان و فیلمسازان و خندانندهها رویشان دست بگذارند و تصویرسازیهای ماندگاری انجام دهند؛ سوژههایی که نمیدانیم با آنها رودهبر شویم یا اشک از چشمانمان جاری شود، نمیدانیم بخندیم یا گریه کنیم .حتی گاهی با چشمان گردشده از تعجب به خودمان میگوییم: «واقعا؟ چنین چیزی ممکن است؟» و درصد احتمالش که از تصور ما بالاتر رفت، بازهم متعجب به اطراف نگاه کنیم و سری تکان دهیم به نشانه ناباوری یا تاسف. اما شما خیالتان راحت باشد، استارتآپها همچنان دنیای محدود خودشان را دارند و از این جهت حاشیه امنی برای استراحت شما درنظر گرفته شده است. میتوانید بروید زیر سایه و لم بدهید و به ایدههای جذاب و رویاهای پرشمار و موفقیتهای افسانهای فکر کنید و با طرحهای اجراشده و اجرانشدهتان زندگی کنید. اما مطمئن باشید این استراحت در سایه به سرعت از بین میرود و به محض شناختهشدن فرصت استراحت از شما گرفته میشود. نه آنکه کسی تاب تماشای موفقیت شما را ندارد، بیشتر به این دلیل که در روزهای ابتدایی و پیش از آنکه نامی از شما شنیده شود، خودتان این موقعیت را ساختهاید. همان روزها که نمیدانستید کارهایتان میتواند تبدیل به سوژهای برای خنداندن دیگران شود، مقدمهای برای سختیهای امروز خود ساختید. آجر اول را کج گذاشتید و کار را برای امروزتان سخت کردید.
البته که اینجا حرفی درباره اصل استارتآپها در میان نیست و قرار است درباره تولیدمحتوا با شما صحبت کنیم؛ تولیدمحتوایی مبتنی بر واقعیتها و اهداف اولیه. از این جهت باید به شما گوشزد کنیم که ادعای تمام و کمال بودن و تاثیرگذاری همهجانبه یکی از آفتهای دنیای استارتآپی است که میتواند سوژهای خندهدار بسازد. وقتی به محض ورود به شبکههای مجازی با لحن و منشی قدرتمندانه شروع به نوشتن میکنید، وقتی پیش از آنکه جای پایتان سفت شود و بدانید دقیقا قصد انجام چه کاری را دارید، فالوئرهایتان را به باد انتقاد میگیرید و زمانی که مدعی تاثیرگذاری میشوید و رویاهایتان را به عنوان واقعیت به اطرافیان هدیه میدهید، در اینصورت شما همان سوژه خندهدار هستید که از قضا در سایه لم داده و آبمیوهاش را با آرامش مینوشد و با تمسخر به دیگران نگاه میکند. اما خوب یا بد، این روزها میگذرند و این ادعاها نیاز به اثبات پیدا میکنند. بالاخره روزی میرسد که مجبور به ارائه آمار میشوید، پروژهای را تحویل میگیرید و توانایی انجامش را ندارید. روزی میرسد که مخاطب به رویاهای شما بدبین میشود و نمیداند چرا مدام در حال وعدهپراکنی هستید اما کاری از پیش نمیبرید. آنوقت است که در سایه لم دادن دردی از دردهای شما دوا نمیکند و مجبور میشوید تکانی به خودتان بدهید و ادعایتان را ثابت کنید؛ اما آیا میتوانید؟
دنیای این روزهای استارتآپها به دلیل محدودیت و نوپاییاش همچنان از گزند دور مانده اما به هر حال مشتریانی وجود دارند که به رصد کردن ادامه میدهند. مشتریانی که میبینند با ۱۰ عدد فالوئر به دنبال قدرتنمایی هستید و خودتان را به عنوان استارتآپ برگزیده معرفی میکنید. میبینند مشتریهایتان چه کسانی هستند و شما بابت این مشتریها چه سودی میبرید. به هر حال دنیای نوپای استارتآپها این اجازه را به دیگران میدهد که به جای شما ضرب و تقسیم کنند و عددی نزدیک به واقعیت به دست آورند. پس بهتر است به جای وعدههای نابجا به چینش آجر اول بیشتر فکر کنید. الک را بردارید و واقعیت را از رویاهایتان جدا کنید. حتی بهترین راه این است که در نوشتههایتان اثر و نشانی از وعدههای بیاساس نباشد. چه بسا اصل اول تولیدمحتوا همین است، قولی ندهید که از پس اجراییکردنش برنمیآیید. طوری صحبت نکنید که از عهده انجام هر کاری برمیآیید. نگذارید آیندگان درباره سالهای ابتدایی حضور استارتآپها بگویند: «یادتان نمیآید اما روزگاری هم بود که استارتآپی با ۱۰ کاربر ادعای برگزیده بودن و موفقیت میکرد و به یک سال نکشیده دار و ندارش را میباخت و از دنیای استارتآپها کنار میکشید. چند سال بعد همین تجربه را تکرار میکرد و تمام عمر در تکرار یک تجربه ثابت باقی میماند.»