کشتن محتوای مناسب!

0

سوژه را که توضیح داد، با خودم گفتم «بی‌نظیر است» و با ذوق برایش گفتم که همین را بنویس. دو ساعت بعد دوباره شروع به صحبت درباره متن کرد و ذوق‌زدگی من چند برابر شد.

سوژه را که توضیح داد، با خودم گفتم «بی‌نظیر است» و با ذوق برایش گفتم که همین را بنویس. دو ساعت بعد دوباره شروع به صحبت درباره متن کرد و ذوق‌زدگی من چند برابر شد. گفت‌وگوی مناسبی برای گزارشش آماده کرده بود که به محتوای سوژه خیلی نزدیک بود و نظر کارشناس به حساب می‌آمد. کمی که گذشت، گفت‌وگوی دوم را هم گرفته بود و همه چیز خوب و خوش به نظر می‌رسید. شروع به نوشتن کرد و کلافگی‌اش به چشم می‌آمد. این در و آن در می‌زد برای پیدا کردن آغاز و پایان و پس از آنکه کمی به خودش مسلط شد و بالاخره دست به کیبورد شد برای نوشتن، جدی‌تر از آن به نظر می‌رسید که بپرسی: «خب! چطور می‌نویسی؟» آخرین دقایقی بود که برای انتشار درنظر گرفته بودیم که متن رسید؛ چندپاره، بی‌معنی و بلااستفاده. اما مگر می‌شود به آدمی که خودش را برای چند ساعت به میز کار آویزان کرده، توضیح داد که چطور با دست خودت، محتوای مناسب را کشته‌ای؟ مگر می‌شود به آدمی که ساعت‌ها پی آجر و سیمان دویده بگویی خانه‌ات از پای‌بست ویران است؟ بزرگ‌ترین دشمن سوژه‌های خوب، نحوه نوشتار است. همان چیزی که باعث می‌شود یک متن، به چشم بیاید و متنی دیگر با محتوای ناقص‌، از دیده‌ها پنهان شود. در مورد مثال بالا، مهم‌ترین مسئله گم‌کردن روند نوشتن بود که باعث می‌شد ذهن را توی دست‌انداز بیندازد و در نهایت با یک «خب که چی؟» به پایان ببرد.
همیشه وقتی سوژه آغاز می‌شود و موضوع به دنبال آن می‌آید، مراحل بعدتری وجود دارد. لحن نوشتار و سادگی و پیچیدگی‌اش را نباید از یاد برد، همان‌طور که کمی بعدتر ماییم و روند موردنظر. اینکه سوژه از کجا آغاز می‌شود و کجا به پایان می‌رسد. برخی هم هستند که این مسائل را نادیده می‌گیرند و به محض آنکه متوجه می‌شوند متن نوشته شده کوتاه است، از این مقدمه و موخره‌ها دست می‌کشند و خودشان را به دست باد می‌سپارند و به جای آنکه بنویسند، قلم‌لرزانی می‌کنند. اما اگر صادقانه با هم صحبت کنیم، هیچ متنی نیست که از این مفاهیم، بی‌نیاز باشد. کوتاه و بلند، وب‌سایت یا نشریه چاپی. حتی کپشن‌های اینستاگرامی خوب هم از این قاعده پیروی می‌کنند. به همین دلیل است که باید قاعده اصلی را در ذهن داشت.
قاعده چیست؟ تکیه روی موضوع. اینکه موضوع موردنظر را در تمام طول نوشته جاری بدانید و حتی اگر به آن پروبال می‌دهید و زیرشاخه‌هایی برایش درنظر می‌گیرید، از سوژه اصلی دور نشوید. سوژه، همان نخ تسبیح شماست. آن اتفاقی که متن را یکدست و شکیل می‌کند و به دیگران اجازه می‌دهد با متن شما همراه شوند. در مورد مثال بالا، نقض چنین قاعده‌ای به چشم می‌آمد. در میانه نوشتار، سوژه اصلی از دست می‌رفت و تکیه روی افراد، متن را از حالت منسجم خارج می‌کرد. درحالی‌که با چند جابه‌جایی کوچک و تغییر چند جمله، متنی شسته رفته در اختیار مخاطب قرار می‌گرفت. اما کلی‌گویی‌ها و از این شاخه به آن شاخه پریدن‌ها، ذهن مخاطب را از موضوعی که به دنبالش هستید دور می‌کند. از این جهت است که پس از پیداکردن سوژه موردنظر، بهتر است تا به نحوه نوشتار فکر کنید و روندی در ذهن بچینید که با محتوای در دسترس هماهنگی داشته باشد. نیازی نیست تا سخت‌ترین و سهمگین‌ترین روش را انتخاب کنید و آ‌نچنان به سوژه بال و پر بدهید که از پس جمع‌کردن آن برنیایید. نیازی نیست آنچنان گسترده بنویسید که بگویید من همه چیز را می‌دانم. همین اندازه که به یک سوژه کوچک، جایگاهی به اندازه ارزشش بدهید، برنده‌اید. می‌توانید سرتان را بالا بگیرید و به خودتان بگویید: «خدا را شکر! این سوژه را هم نکشتم.»

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.