ما کم‌تجربه بودیم و سرمایه‌گذارها بی‌تجربه

درس‌های یک استارتاپ شکست‌خورده ایرانی - 8

0

امیرحسین حسینی‌پژوه، یکی از بنیان‌گذاران استارتاپ «می‌بریم» از اشتباهاتی می‌گوید که باعث شد این استارتاپ شکست بخورد.

در پاورقی دنباله‌دار «از داخل گود» به شرح اتفاقاتی می‌پردازم که استارتاپ می‌بریم را به تدریج از نفس انداخت. اشتباهاتی که هیچ منتوری به شما نمی‌گوید.

در ایران جذب سرمایه برای تیم‌های تازه‌تاسیس فرآیند مشخصی ندارد. ساختار شرکت‌های سرمایه‌گذاری شکل نگرفته و به جز ۴، ۵ شرکت سرمایه‌گذاری مشخص، بقیه نه‌تنها فرآیندی برای بررسی تیم‌ها و پاسخگویی ندارند بلکه گاهی حتی سایت و اطلاعات تماسی هم ندارند که بشود با آنها ارتباط برقرار کرد اما اسم‌شان خیلی خوب در رسانه‌ها به عنوان سرمایه‌گذار خطر‌پذیر مطرح شده.

از طرفی فضای کنونی سرمایه‌‌گذاری هم در ایران مطلوب نیست و می‌توان با قطعیت گفت هر استارتاپی که این روزها کارش را شروع کند، به احتمال بسیار زیاد در جذب سرمایه شکست می‌خورد. سرمایه‌گذارها همچنان تیم‌ها را به جلسه ارائه دعوت می‌کنند در حالی که می‌دانند پولی در بساط ندارند. در وضعیت کنونی نگهداری استارتاپ‌های قدیمی و کار در شرکت‌های بزرگ منطقی‌تر از شروع یک کسب‌و‌کار پر‌ریسک جدید است.  وضعیت اقتصادی برای اینکه یک شرکت نوپا بتواند از صفر شروع ‌و رشد کند، فعلا غیر‌ممکن به نظر می‌آید.

در زمانی که ما قصد جذب سرمایه داشتیم، با اینکه شرایط اقتصادی اندکی بهتر بود اما سرمایه‌گذارها کم‌کم داشتند بوی روزهای بد را استشمام می‌کردند. آفتی که داشت رایج می‌شد، این بود که دعوت استارتاپ و تماشای ارائه آنها حتی در شرایطی که می‌دانستند آمادگی سرمایه‌گذاری ندارند و پولی برای تزریق برایشان نمانده ادامه داشت و یک بلاتکلیفی نامطلوبی برای تیم‌های استارتاپی به وجود می‌آوردند.

ما مذاکره‌کننده خوبی نبودیم برای همین در زمینه راضی‌کردن افراد خیلی سخت به نتیجه جالبی می‌رسیدیم. به نظر می‌رسد در ایران برای اینکه بتوانید سرمایه خوبی به دست آورید، باید خارج از فضای اکوسیستم روابط خوبی بسازید و تلاش کنید از پول‌های سرگردانی که در حوزه‌های دیگر وجود دارد، استفاده کنید. فضای سرمایه‌گذاری که برای استارتاپ‌ها شکل گرفته خیلی کمتر از چیزی که به نظر می‌رسد پتانسیل سرمایه‌گذاری دارد و در حقیقت تبدیل به یک طبل پر سر و صدای تو‌خالی شده است.

از طرفی هم شتاب‌دهنده برای اتصال ما به سرمایه‌گذارها خلاقیتی نداشت و صرفا یک تعداد سرمایه‌گذار مشخصی که بارها اسمشان را شنیده بودیم و جلسه گذاشته بودیم، به ما معرفی می‌کرد. در حالی که باید هر ماه افراد جدیدی را وارد فضای جذب سرمایه می‌کرد. این شد که در یک جایی متوجه شدیم به انتهای خط رسیدیم و تقریبا هر سرمایه‌گذاری که وجود داشت (که تعدادشان از انگشتان دست بیشتر نمی‌شد) ما را رد کرد.

آنچه ما یاد گرفتیم، این بود که حتما پیش از راه‌اندازی استارتاپ باید شبکه سرمایه‌گذاری خودمان را از افراد خارج از اکوسیستم و حتی شبکه‌های خارجی بسازیم. حتی در ایران می‌بینیم بسیاری از شرکت‌های سرمایه‌گذاری به واسطه اولین سرمایه‌گذاری‌شان مطرح شدند و شروع به فعالیت کردند.

دوم اینکه فرآیند سرمایه‌گذاری در استارتاپ را باید از همان روز اول شروع کنیم و یک نفر تمام وقتش را برای ارتباط با سرمایه‌گذارها و ساخت یک برند خوب برای سرمایه‌گذار بسازد و هم‌بنیان‌گذار دیگر زمانش را روی محصول و تست بازار بگذارد. همین الان تیم‌هایی را می‌بینم که تازه بعد از 6 ماه دارند ارسال پیچ‌دک به سرمایه‌گذارها را شروع می‌کنند و با هر دست رد هم به کلی نا‌امید می‌شوند. برای طی‌کردن این مسیر کفش فولادی و ساخت روابط جدید حداقل ابزاری است که لازم دارید.

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.