اکوسیستم استارتآپی، حباب دارد؟
گفتوگو با محمد احمدی، مدیرعامل اسمارتآپ درباره وضعیت این روزهای سرمایهگذاریهای خطرپذیر در ایران
متاسفانه سرمایهگذاریهای خطرپذیر در ایران به سمت یک مدل ایرانیشده میل دارد و رفتار سرمایهگذارها بلوغ پایینی دارد. من که این را میگویم، خودم سرمایهگذار هستم. فکر میکنم ما هم خیلی باید یاد بگیریم. ما به عنوان ویسی در جلسات مشاوره و مربیگری مدام به کارآفرین میگوییم که شما باید یاد بگیرید. اصلا استارتآپ چیزی جز یادگرفتن نیست، ولی گاهی فراموش میکنیم که ما هم به عنوان سرمایهگذار مدام باید یاد بگیریم.
محمد احمدی 36 ساله است، لیسانس برق و MBA از دانشگاه شریف گرفته و دکتری مالی دانشگاه تهران را در رزومه تحصیلیاش دارد. او مدیرعامل اسمارتآپ است که این روزها در فضای سرمایهگذاری جسورانه فعالیت میکند. احمدی در گفتوگو با رضا جمیلی نقدهای جدی به برخی رفتارهای سرمایهگذاران و استارتآپها وارد میکند و معتقد است باید نقطههای کانونی موفقیت را در دو سوی این معادله عوض کرد و درباره برخی کجرویهای سیاستگذارانه تجدید نظر کرد. از جمله اینکه نباید گول ارائههای جذاب را خورد و نه مقهور عدد و رقمهای نجومی شد که این روزها به عنوان آورده سرمایهگذاران خطرپذیر به اکوسیستم استارتآپی معرفی میشود. با این حال مدیرعامل جوان اسمارتآپ به آینده این زیستبوم خوشبین است.
کمی در مورد اسمارتآپ توضیح دهید که چه مدل سرمایهگذاری روی استارتآپها انجام میشود؟
بنیانگذارهای اسمارتآپ کسبوکارهای زیادی راه انداختهاند که برخی متوقفشده و برخی هنوز در حال فعالیت هستند. یکی از این استارتآپها یعنی وادا موفق بود و به زودی بتوانیم آن را به بورس عرضه خواهیم کرد. برآیند این فعالیتها مثبت بود و ما به این نتیجه رسیدیم که وارد فاز سرمایهگذاری شویم. یعنی به جای اینکه چند شرکت جزیرهای داشته باشیم، آنها را در یک شرکت بزرگ آنها رشد دهیم و بزرگ کنیم. این فلسفه وجودی اسمارتآپ است؛ یعنی اسمارتآپ ایجاد شد تا سرمایهگذاریهای این تیم را متمرکز کند. شروع کار هم به صورت مدل استودیو بود. به این معنی که بیشتر از بنیانگذاران خود تیم اسمارتآپ بار کارها را برعهده میگرفت. مدتی کار به این شکل پیش رفت و تعدادی سرمایهگذاری هم انجام شد، ولی یکی از چیزهایی که یاد گرفتیم، این بود که مدلاستودیو منابع بسیار زیادی میخواهد و شاید برای ما بهترین گزینه نباشد. به همین دلیل اسمارتآپ پس از مدتی تغییر رویه داد و به یک سرمایهگذار خطرپذیر مراحل اولیه (ارلیاستیج ویسی) تبدیل شد.
استارتآپ اولیه که موفق بود و پایه این اسمارتآپ شد، چه بود؟
وادا.
فاندرهای وادا چه کسانی بودند؟
رضا باقری، ایمان عقیلیان و آقای پهلوانزاده.
وادا الان در چه وضعی است؟
وادا یک شرکت سودآور با درآمد خوب و قابلیت رشد بالاست.
وادا مشخصا چه کار میکند؟
شروع کار وادا به صورت وس(vas) بود، ولی پس از مدتی خود را از این فضا جدا کرد، زیرا برداشت این بود که بسیاری از کارهایی که در این زمینه میشود یا از نظر اخلاقی درست نیست، یا کسبوکار پایداری نیست و در بسیاری موارد مبتنی بر رابطه است. وادا خود را به عنوان ناشر محتوای دیجیتال تعریف کرد. مثلا شما محتوای دیجیتال و اپ خیلی خوب دارید وادا این اپ و محتوای دیجیتال را به افراد زیادی معرفی میکند.
الان چند استارتآپ دارید و این استارتآپها در چه وضعی هستند؟
ما الان 7سرمایهگذاری انجام دادهایم که کار میکنند و موفق هستند. چند استارتآپ دیگر هم درحال مذاکره هستند و امیدواریم تا پایان سال بتوانیم دو یا سه استارتآپ دیگر هم اضافه کنیم. بزرگترین آنها از نظر عملکردی ایرانرنتر است که چند وقت پیش راند سوم افزایش سرمایه را از شرکتهای لوتوس و برکترنچرز انجام داد و ما خیلی به آن امیدواریم. ما ایرانرنتر را یک فینتک میدانیم چون در واقع قرضدهی نفربهنفر را بر بستر کالا انجام میهد. در واقع قرضدهی نفر به نفر در ایران مشکلات قانونی و شرعی زیادی دارد برای همین تصمیم گرفتیم آن را بر بستر کالا بیاوریم، یعنی افرادی که کالا یا پول راکد دارند در ایرانرنتر میتوانند آن را به پول ماهانه منظم شرعی تبدیل کنند. سرمایهگذاری دیگرمان کرفس است که برای رژیمهای لاغری و کالریشماری است. موباجیم هم یک استارتآپ شبکه اجتماعی بازی است؛ یعنی آدمهایی که به بازی علاقهمندند، اخبار آن را رصد میکنند و میخواهند بازی کنند، در این شبکه اجتماعی فعالیت میکنند. در حوزه هوش مصنوعی استارتآپ کامنت ماینر را داریم که جوایز زیادی برده و مخاطبان آن را میشناسند. یک استارتآپ هوش مصنوعی دیگر به نام ویدیوتو هم داریم که محتوا را برای مخاطب شخصیسازی میکند. این برنامه نمونه موفقی در دنیا دارد که یک کسبوکار چند میلیارد دلاری است. استارتآپ گهواره هم برنامه تولید محتوا برای والدین از پیش از بارداری تا مدتی بعد از تولد کودک است.
مدل همکاریتان با استارتآپها چگونه است؟
قاعدتا ما با آنها در بحث سهام، شراکت میکنیم. البته اندازه سرمایهگذاریهای ما در هر استارتآپ کمتر از یک میلیارد تومان است. مگر موردی مانند ایران رنتر که استثنا بود. در مورد اندازه سهام هم، بر اساس ارزش و بلوغ کسبوکار، به توافق میرسیم. اعتقاد هم داریم سهام بیشتر لزوما بهتر نیست و بعد از دوران سرمایهگذاری، انگیزه سرمایهگذار را از بین میبرد.
با شناختی که در اسمارتآپ کسب کردید، اگر بخواهید از فضای سرمایهگذاری خطرپذیر ایران تصویری به ما بدهید، نکات مثبت و منفی را در چه میبینید؟
ما الان در اکوسیستم شاهد دو رفتار افراطی هستیم. گراهام؛ موسس وایکامبینیتور میگوید سرمایهگذاران خطرپذیر همیشه بین دو ترس هستند؛ یکی اینکه در استارتآپ اشتباه سرمایهگذاری کنند و کل پول خود را از دست بدهند و دیگر اینکه در استارتآپ درست و آیندهدار سرمایهگذاری نکنند و یک فرصت طلایی را از دست بدهند. به نظر من رفتارهای افراطی از همین دو ترس ناشی میشود. عدهای با قیمتهایی وارد میشوند که تناسبی با عملکرد استارتآپها ندارد. ارزشگذاری بسیار بالا برای استارتآپ بد است، چون در زمان نامناسب پول زیادی به آن تزریق میکند و عملکرد استارتآپ متناسب با پول و ارزشگذاری نخواهد بود. پس در دورهای بعدی سرمایهگذاری نمیتواند جذب سرمایه کند یا یا مجبور میشود سهامش را با قیمت کمتری بفروشد که این کار استارتآپ را زمین میزند. رفتار افراطی دیگر این است که برخی سرمایهگذاران فکر میکنند هرچه بیشتر سهام بگیرند به نفع خود و سهامداران آن شرکت سرمایهگذاری است. این دو رفتار به پایداری اکوسیستم ضربه میزند. ارزشگذاری بسیار بالا یا بسیار پایین، هر دو مضر است. در ارزشگذاری بسیار بالا کمترین اتفاق این است که کارآفرینان و بنیانگذاران ناراضی خواهیم داشت، چون آنها میتوانستند اکوسیستم را بالا ببرند و نمونههای موفق ایجاد کنند ولی پس از مدتی احساس میکنند که کار اصلی را انجام میدهند و کسبوکار را جلو میبرند، ولی منافع آن را دیگران میبرند و این حس استارتآپ را با شکست و انحلال مواجه میکند، یا دستکم آن کسبوکار به ظرفیتی که باید برسد، نمیرسد. دلیل این موضوع هم درک نادرست سرمایهگذاران از فضای سرمایهگذاری خطرپذیر است. سرمایهگذاران کشور ما حرفهای نیستند. ویسی مفهوم بسیار جدیدی در ایران است اما حتی در بازار سهام که یک سطح قبل از این حوزه است هم سرمایهگذار حرفهای نمیبینیم. رفتار سرمایهگذاران ایرانی در بازار بالغی همچون بورس، نشان میدهد که سرمایهگذاران ما حرفهای نیستند. این افراد به فضای پرابهام سرمایهگذاری خطرپذیر آمدهاند و نمیشود انتظار داشت که حرفهای عمل کنند. آن سوی طیف هم این است که برخی با پول زیادی آمدهاند، فضا را نمیشناسند و از ترس اینکه عقب بیفتند، با عددهای بالا سرمایهگذاری میکنند که این هم یک ریسک است.
سرمایهگذارانی که میکوشند ارزش استارتآپ را پایین بیاورند، بسیارند. ما باید یاد بگیریم که این بازی یا دوسر باخت است یا دو سر برد. اغلب سرمایهگذاران این دید را ندارند. از آن طرف نمونههایی زیادی داریم که با ارزشگذاری نادرست بسیار بالا وارد میشوند.
در استارتآپها در ایدهپردازی و مدل کسبوکار از روی دست خارجیها نگاه میکنیم. در سرمایهگذاریهای خطرپذیر وضع به چه شکل است؟ به عبارتی هویت سرمایهگذاریهای خطرپذیر ایران، هویتی بینالمللی دارد یا با یک مدل ایرانیزه سروکار داریم؟
متاسفانه غالب سرمایهگذاریهای خطرپذیر در ایران به سمت یک مدل ایرانیشده میل دارد و رفتار سرمایهگذارها بلوغ پایینی دارد. من که این را میگویم، خودم سرمایهگذار هستم. فکر میکنم ما هم خیلی باید یاد بگیریم. ما به عنوان ویسی در جلسات مشاوره و مربیگری مدام به کارآفرین میگوییم که شما باید یاد بگیرید. اصلا استارتآپ چیزی جز یادگرفتن نیست، ولی گاهی فراموش میکنیم که ما هم به عنوان سرمایهگذار مدام باید یاد بگیریم. ببینیم دنیا چه کار میکند، رفتار ویسیهای موفق چیست. ما که منابع محدودتری نسبت به بسیاری از ویسیها در اختیار داریم، تلاش داریم که این محدودیت ما را خلاق و وادارمان کند که یاد بگیریم.
شما زیستبوم استارتآپی کشور را رصد میکنید، یک آسیبشناسی مقدماتی از ویسیها هم کردید. با این حال بزرگترین مشکل استارتآپها در مراوده با ویسیها که آنها را دچار مشکل میکند چه میدانید؟
مشکل زیاد است. من از نمونههایی که خودم دیدم میگویم. بعضی از کارآفرینان جذب سرمایه را موفقیت میدانند. اینقدر که تلاش میکنند سرمایهگذار آنهم با پول بیشتر و ارزشگذاری بالاتر بگیرند، برای موفقیت کارشان تلاش نمیکنند. هرچه میگذرد من از این نمونهها بیشتر میبینم که خیلی خوب بلدند کار را معرفی کنند و سرمایهگذار را به هیجان آورند، ولی در کسبوکار از ادبیات موضوع و کارهایی که باید انجام شود، عقب هستند؛ یعنی نمود نبود آنها بیشتر از بودشان است و این خطرناک است. این استارتآپها مدام در جشنوارهها و مسابقات جلب توجه میکنند، از سوی سرمایهگذاران غیرمتخصص سیگنالهای خوب میگیرند و این رفتار آنها تقویت میشود. در بسیاری از استارتآپها میزان معامله یا فروش ضعیف است. مثلا هر کسبوکار حوزه هوش مصنوعی که سمت ما میآید، بلافاصله میگوید که روی یادگیری عمیق (دیپلرنینگ) کار میکند! یادگیری عمیق موضوعی خیلی سخت است. بررسی که میکنیم میبینیم این استارتآپ اصلا در حوزه یادگیری هم نیستند چه رسد به یادگیری عمیق! ااما سرمایهگذار غیرحرفهای مجذوب این ارائهها و ادعاها میشود و در این زمینه سرمایهگذاریهای بزرگ میکند و اکوسیستم را به سمت عدم تعادل میبرد. چون قیمتها تغییر میکند و بازار ما نسبی قیمتگذاری میشود. وقتی چند شرکت با ارزشگذاری خیلی بالا سرمایه میگیرند، بقیه هم به تناسب آن قیمتگذاری میشوند و بازارها حباب میگیرند. این اتفاق در بورس هم میافتد. یکی از ضعفهای ارزشگذاری نسبی این است که در برابر حباب مثبت یا منفی آسیبپذیر است. فکر میکنم اکوسیستم ما هم در آستانه این مشکل است. وقتی یکی از این حبابها بترکد، ضرر آن به کل اکوسیستم وارد میشود و بسیاری از سرمایهگذاران از این چرخه بیرون میروند.
موضوع ارزشگذاری از موضوعات جدی اکوسیستم است. مثال خوبی زدید از اینکه ارزشگذاری تطبیقی مد روز زیستبوم استارتآپی شده است و به سایر عناصر یک کسبوکار مانند منابع انسانی و دانش آنها توجه نمیشود. مدل ارزشگذاری شما در اسمارتآپ چیست؟
ارزشگذاری استارتآپها بستگی زیادی به میزان بلوغ آنها دارد. ارزشگذاریهای سنتی مانند ارزشگذاریهای مطلق و نسبی، عمدتا روی کسبوکارهای بالغ انجام میشود. کسبوکارهایی که از گذشته آنها اطلاعاتی در دست است، از آنها اطلاعات مربوط به درآمد و سود چندین سالشان را دارید که میتواند ارزشگذاری سنتی شما را موجه کند. گذشته قابلاتکایی دارند و بر اساس آن گذشته، میتوانید آینده را با یک تقریب پیشبینی کنید. ولی هرچه به سمت استارتآپهای مرحله اولیه میآیید، چون دادهها و گذشته کمتری دارید، پیشبینیای از آینده ندارید و روشهای سنتی هم جواب نمیدهد. پس یکی از اشکالات اکوسیستم با ورود سرمایهگذاران بورسی به این حوزه این است که با ابزار شرکت بالغ، شرکت ارلیاستیج را ارزشگذاری میکنند و بعد به اعداد و ارزشهای پرت و نادرست میرسند. چون ارزشگذاریهای بورس عمدتا مطلق و مبتنی بر وجه نقد است. در ارلیاستیج، بیشتر بر پیشرانهای خلق ارزش تمرکز میکنیم. به جای پیشبینی سود و درآمد سال آینده، پیشران خلق درآمد را میسنجیم. مثلا تیم خوب، صنعت جذاب، بازار یا میزان فروش مناسب استارتآپ. پس این پیشرانها ارزشگذاری میشوند. برای همین در روشهای مختلف روی درایورها و زیرفکتورها تمرکز میکنیم. بهجز آن، ویسیها برای مدل سرمایهگذاری، نمونههای موفق آن استارتآپ در دنیا و آینده آنها را میبیند و آن آینده را تنظیم میکنند روی امروز. مثلا میگوید من سالانه Aدرصد سود میخواهم، اگر این استارتآپ به آنجا برسد، الان چقدر میارزد؟ ضریبی هم برای شکست در نظر میگیرند. از ترکیب آنها میتوانید به حدودی از ارزش دست یابید.
سرمایهگذاران ایران از سوی استارتآپها متهم هستند که اصول خطرپذیری را رعایت نمیکنند و فرهنگی سنتی دارند. آیا این اتهام به ویسیهای ایرانی وارد است؟
من به عنوان کسی که سمت سرمایهگذارها هستم، متاسفانه باید بگویم بله وارد است. در مواجهه با سرمایهگذاری خطرپذیر رویکرد سنتی وجود دارد. چه در مرحله ارزشگذاری و چه مهمتر از آن در بستن بندهای قرارداد. در برخی از بندهای قرارداد دیده میشود که سرمایهگذار به دنبال آن است که یا سود بسیار بالا ببرد، یا ضرر او کلا صفر شود. هیچ نشانی از پذیرش ضرر احتمالی در رفتار سرمایهگذار نمیبینید و این خطرناک است. در سرمایهگذاری ریسک و بازده درکنار هم معنی دارد. من اگر سود و بازدهی بالا میخواهم، باید ریسک آن را هم بپذیرم. یک ضربالمثل جالب هست که میگوید همه دوست دارند به بهشت بروند، ولی کسی دوست ندارد بمیرد! درحالی که مردن پیشنیاز بهشت رفتن است. اگر بخواهید به یک استارتآپ بسیار موفق برسید، پیشنیاز آن ریسک است.
ماهیت استارتآپ این است که احتمال موفقیت آن یک به 10 است. پس موفقیت ویسی هم همین اندازه است، ولی ما این پذیرش ریسک را از سمت ویسیها نمیبینیم. از طرفی همانطور که گفتید جذب سرمایه مترادف با موفقیت برای استارتآپها تعریف شده و استارتآپهایی که شکست میخورند، تقصیر را از ویسی میدانند و میگویند من کارویژه خود را که جذب ویسی بود، درست انجام دادهام حضور سرمایهگذار را موجب افت آن کسبوکار میدانند. در مسئله شکست مسئولیت ویسی و استارتآپ چطور باید تعریف شود؟
به طرق مختلفی میشود به این مسئله نگاه کرد. اول اینکه باید بپذیریم که شکست جزء جداییناپذیر این فعالیت است. من وقتی وارد حوزه سرمایهگذاری خطرپذیر میشوم، مستقل از اینکه چقدر باتجربه و حرفهای باشم، بیشک در بعضی زمینهها شکست خواهم خورد. کاری که میشود کرد این است که احتمال شکست را پایین بیاورم؛ یعنی اگر قرار است از 10 استارتآپ 2 تا موفق شود، 2 را به 3 یا بالاتر برسانم. درک واقعی این مسئله، گام نخست است. گام دوم این است که یاد بگیریم که ارزان شکست بخوریم. این را استارتآپها هم باید یاد بگیرند. کتاب لین استارتآپ را همه خواندهاند. ایده لین این است که هرچه سریعتر باید معلوم شود که آن استارتآپ شکست میخورد یا نه. این سریعتر یعنی هزینه کمتر. ویسیها باید یاد بگیرند که همیشه بعد از سرمایهگذاری، استارتآپ را رها نکنند. ما همیشه سرمایهگذاریهایی که انجام دادهایم را رصد میکنیم و در آنها دخیل هستیم. اگر ببینیم به سمت شکست میروند، در گام اول مسیر دیگری برای موفقیت پیدا میکنیم، یا اگر دیدیم کاری نمیشود کرد، در نیمه راه هزینه شکست را میپذیریم. سرمایهگذاران به اشتباه تصور میکنند که اینقدر باید به یک استارتآپ پول تزریق کنند تا موفق شود. مسئله بعدی این است که خیلی از ویسیها در دنیا نسبت یک به 3 را رعایت میکنند. مثلا در سرمایهگذاری راندهای اول یک سوم پول موردنیاز را تخصیص میدهند و دوسوم پول را در راندهای بعدی که میزان فروش استارتآپ بالا میرود، سرمایهگذاری میکنند. با این روشها میشود نرخ موفقیت را بالاتر برد و شکستها را با هزینه کمتر پشت سر گذاشت.
کارآفرینان انتظار دارند که شفافیت نهتنها در امور مالی که در فرهنگ شکست و موفقیت هم اعمال شود. میگویند اگر استارتآپی شکست خورده به جای سر دواندن آن بهتر است ویسی این موضوع را اعلام کند و اگر شکست نخورده سرمایهگذاریهای بعدی روی آن انجام یا مسیر تازهای برای آن انتخاب پیدا شود. اما انگار سرمایهگذارهای ما به قبول اینکه برخی استارتآپهای آنها ممکن است شکست خورده باشند، راغب نیستند و بیشتر مسئله را مشمول زمان میکنند.
بله این رفتار خیلی بد است. به نظر من همه ما باید این وضع را بهبود بدهیم. اولا خود ویسی باید زودتر تکلیف خود را معلوم کند. یا کاملا حمایت کند یا رها کند. یک تمایل بینابینی در ویسیها وجود دارد که میخواهند گزینههای روی میز را باز نگه دارند. چه در زمان مذاکرات و چه بعد از سرمایهگذاری شاهد این رفتاریم. نکته دوم این است که همه بپذیرند شکست بخشی از این کسبوکار است. اگر من هنگام ارائه بگویم 20 استارتآپ راه انداختم که همه موفق بودند، معلوم است که دروغ میگویم. یا فضا را نمیشناسم یا تعریف موفقیت را نمیدانم. همه در این عرصه باید بدانند که شکستها اگر منجر به یادگیری شود، سبب بهبود و جزئی از مسیر است. در اکوسیستم موفق سیلیکونولی به شکست امتیاز مثبت میدهند. آنجا کارآفرین در ارائه خود میگوید من دو شکست هم داشتم؛ این یعنی من تجربه دارم. اینجا البته یک مدل رفتار داریم که مثلا کارآفرین 20 ساله میگوید من 20 شکست هم داشتهام! این پیداست که او بدون اینکه معنی این کار را بفهمد، آن مدل رفتار را فقط کپی میکند. چون ما باید متوجه باشیم که پشت این رفتار یک منطق هست و آدمهایی که شکست خوردهاند، یادگیری هم داشتهاند.
این روزها همه در حال دیدوبازدید از استارتآپها و عکس گرفتن با موفقیتهای استارتآپی هستند اما هستند کسانی که میگویند حال کلی زیستبوم استارتآپی چندان هم مساعد نیست و نباید فریب این زرق و برقها را خورد. شما الان وضعیت اکوسیستم استارتآپی را چگونه میبینید؟
خب مشخص است که من خیلی به وضعیت انتقاد دارم. خود ما هم بخشی از این وضعیت هستیم و در آن نقشآفرینی کردهایم. اگر نکات مثبت یا منفی در این سیستم هست، همه ما با وزنهای مختلف در آن دخیل هستیم. نشاط و سرزندگی این اکوسیستم را در هیچ کجای اقتصاد کشور به هیچوجه نمیبینیم. در این اکوسیستم امید و تحرک به اندازهای است که هرماه یک خبر و اتفاق مهم داریم. اگر کسی هفتهنامه «شنبه» را مرور کند، این را متوجه میشود. ما علیرغم انتقاداتی که داریم باید بدانیم که این اکوسیستم نه تنها برای ما که داخل آن هستیم، بلکه برای کل کشور از حیث اشتغال و نیازهایی که حل میکند، بسیار مفید است. رسالت استارتآپ این است که نیاز واقعی جامعه را حل کند و این یک رسالت مقدس است. اگر ما گامهای درست برداریم و نیازهای واقعی را به درستی حل کنیم، من یقین دارم که این اکوسیستم با وجود مشکلات درونی و بیرونی، از بین نمیرود.
کمی درباره عدد و رقمهای اسمارتآپ هم صحبت کنیم. شما دقیقا چه نقشی برای خودتان در اکوسیستم متصور شدید؟ چه سهمی از زیستبوم استارتآپی برای خودتان متصور هستید؟
ما با توجه به منابعی که در اختیار داریم، با شماره یک بودن خیلی فاصله داریم. تصویری که تلاش میکنیم بسازیم و تا حالا هم برای آن کوشیدهایم، این است که جزو نخستین گزینههایی باشیم که هر استارتآپ مرحله اولیه برای جذب سرمایه به ما فکر کند. نه برای اینکه پول خیلی زیادی در اختیار داریم؛ برای اینکه به رشد استارتآپ کمک زیادی میکنیم. یعنی استارتآپ فکر کند که اگر اینجا پذیرفته شود، یعنی خیلی خوب کار کرده و اگر پذیرفته شد، پتانسیل رشد و احتمال موفقیت او بیشتر میشود. ولی ما خودمان را پلتفرم میبینیم. یعنی نه تنها استارتآپها، که سرمایهگذارها هم مشتری ما محسوب میشوند. ما سرمایهگذار ارلیاستیج هستیم و الان در اکوسیستم ما تعداد کسانی که حداقل در ظاهر سرمایهگذاری لیتاستیج انجام میدهند، رو به ازدیاد است؛ یعنی کسانی که میتوانند پول بگذارند ولی نمیتوانند درگیر کسبوکار شوند و آن را بهبود دهند. ما امیدواریم سرمایهگذارها به این نتیجه برسند که یکی از بهترین گزینههایی که میتوانند استارتآپ را جذب و روی آن سرمایهگذاری کنند، استارتآپهایی هستند که از اسمارتآپ بیرون میآیند. استارتآپهایی که کیفیت خوبی دارند، ترکشن ساختهاند و رشد کردهاند. ما میکوشیم که استارتآپهای خروجی اسمارتآپ این ویژگی را داشته باشند. بهجز اینکه روی رشد و فروش کار میکنیم، حتی استارتآپها را به سمتی سوق میدهیم که گزارشهای مالی خیلی منظم داشته باشند. یعنی خیلی از چیزهایی که سرمایهگذارهای بورسی به آن علاقه دارند، را رعایت میکنیم. چیزی که آنها میفهمند صورتهای ملی و ترازنامههای سود و زیان است. در نهایت اگر اسمارتآپ را یک پلتفرم ببینیم، امیدمان این است که به زودی یک ارلی استیج ویسی شویم که جزو نخستین گزینههای یک استارتآپ برای جذب سرمایه و نخستین گزینههای هر سرمایهگذار لیت استیج برای جذب استارتآپ باشیم.
چه سهمی و چند درصد از بازار را برای اسمارتآپ متصور هستید؟
عدد و رقم نمیتوانم بگویم، چون اعداد و ارقام قابلدفاعی که ما برای محاسبات اینچنینی دنبالش بودیم، منتشر نمیشود و اعداد موجود هم قابل دفاع نیستند، ولی برداشت من این است که در سال 97 بتوانیم 20 استارتآپ موفق را جذب و به اکوسیستم اضافه کنیم.
تا الان چه میزان سرمایهگذاری کردهاید؟
اجازه دهید عدد دقیق نگویم ولی حدودی میتوانم بگویم که سرمایهگذاری امسال ما حدود 3 میلیارد تومان بود.
به نظر شما چقدر سرمایه خطرپذیر در اکوسیستم استارتآپی کشور وجود دارد؟
اگر فقط به صندوقهای جسورانه نگاه کنیم، میبینیم که تعدادی که بالای 200 میلیارد پذیرهنویسی شده و اگر تعدادی که مجوز گرفتند هم بیایند، عدد سرمایهگذاری از این خیلی بالاتر خواهد رفت. شرکتهای مختلف دیگر را هم باید به این عدد اضافه کنیم. اگر این اعداد را جمع بزنید به رقم چندصد میلیاردی میرسید ولی این رقم گولزننده است. وقتی وارد اکوسیستم میشوید و میخواهید سرمایه جذب کنید، این عدد را نمیبینید. بیشتر این عددها روی کاغذ هستند. به دلیل اینکه بسیاری از سرمایهگذارها با مفهوم ویسی آشنا نیستند، آنها ترجیح میدهند که یک استارتآپ سنتی که به درآمد و سود رسیده است را بگیرند، ولی از یک استارتآپ بزرگ که پتانسیل رشد بالایی دارد و فروش خوب دارد، گریزانند. بسیاری از سرمایهگذارها نگاه بورسی دارند. در بورس، مبنا سود است، در اکوسیستم استارتآپی مبنا رشد است. این تفاوت ذهنیت را غالب سرمایهگذارانی که از بورس آمدهاند، درک نمیکنند. مثلا وقتی برای ارزشگذاری با آنها صحبت میکنیم، میگویند «پی به ای» را چند بدهم که به قیمت تو برسم! پی یعنی قیمت و ای یعنی سود. این یک روش ارزشگذاری است که میگوید قیمت چند برابر سود است. مثلا شرکت شما یک میلیارد سود داشته، میگویند پی به ای 10 برای آن مناسب است. اگر یک میلیارد سود داشته، قیمت آن میشود 10 میلیارد تومان، اگر 2 میلیارد سود داشته، قیمت آن 20 میلیارد تومان است. اگر در استارتآپ دنبال سود باشیم، میتواند کشنده باشد. ما در اینجا باید دنبال رشد باشیم. بنابراین سود یا منفی است، یا نزدیک به صفر است. پس پی به ای یا قابل تعریف نیست، یا به سمت بینهایت میرود. با این روش میبینید که خیلی از سرمایهگذارهای لیتاستیج، با اعداد بزرگ نمیتوانند سرمایهگذاری کنند، چون این فضا را درک نمیکنند. بنابراین اعداد چندصد میلیاردی که با محاسبات به آن میرسند و در لیتاستیج وجود دارد، به نظر من موهوم است و احتمالا تا پایان 96 وارد اکوسیستم نخواهد شد.
گفتوگو و عکس از رضا جمیلی