اکوسیستم استارت‌آپی، حباب دارد؟

گفت‌وگو با ‌محمد احمدی، مدیرعامل اسمارت‎آپ درباره وضعیت این روزهای سرمایه‌گذاری‌های خطرپذیر در ایران

0

متاسفانه سرمایه‎گذاری‌های خطرپذیر در ایران به سمت یک مدل ایرانی‌شده میل دارد و رفتار سرمایه‌گذارها بلوغ پایینی دارد. من که این را می‌گویم، خودم سرمایه‌گذار هستم. فکر می‎کنم ما هم خیلی باید یاد بگیریم. ما به عنوان وی‌سی در جلسات مشاوره و مربیگری مدام به کارآفرین می‎گوییم که شما باید یاد بگیرید. اصلا استارت‌آپ چیزی جز یادگرفتن نیست، ولی گاهی فراموش می‎کنیم که ما هم به عنوان سرمایه‎گذار مدام باید یاد بگیریم.

محمد احمدی 36 ساله است، لیسانس برق و MBA از دانشگاه شریف گرفته و دکتری مالی دانشگاه تهران را در رزومه تحصیلی‌اش دارد. او مدیرعامل اسمارت‌آپ است که این روزها در فضای سرمایه‌گذاری جسورانه فعالیت می‌کند. احمدی در گفت‌وگو با رضا جمیلی نقدهای جدی به برخی رفتارهای سرمایه‌گذاران و استارت‌آپ‌ها وارد می‌کند و معتقد است باید نقطه‌های کانونی موفقیت را در دو سوی این معادله عوض کرد و درباره برخی کج‌روی‌های سیاستگذارانه تجدید نظر کرد. از جمله اینکه نباید گول ارائه‌های جذاب را خورد و نه مقهور عدد و رقم‌های نجومی شد که این روزها به عنوان آورده سرمایه‌گذاران خطرپذیر به اکوسیستم استارت‌آپی معرفی می‌شود. با این حال مدیرعامل جوان اسمارت‌آپ به آینده این زیست‌بوم خوش‌بین است.

 

کمی در مورد اسمارت‎آپ توضیح دهید که چه مدل سرمایه‌گذاری روی استارت‌آپ‌ها انجام می‌شود؟

بنیانگذارهای اسمارت‎آپ کسب‎وکارهای زیادی راه انداخته‌اند که برخی متوقف‌شده و برخی هنوز در حال فعالیت هستند. یکی از این استارت‌آپ‌ها یعنی وادا موفق بود و به زودی بتوانیم آن را به بورس عرضه خواهیم کرد. برآیند این فعالیت‌ها مثبت بود و ما به این نتیجه رسیدیم که وارد فاز سرمایه‎گذاری شویم. یعنی به جای اینکه چند شرکت جزیره‎ای داشته باشیم، آنها را در یک شرکت بزرگ آنها رشد دهیم و بزرگ کنیم. این فلسفه وجودی اسمارت‎آپ است؛ یعنی اسمارت‎آپ ایجاد شد تا سرمایه‎گذاری‎های این تیم را متمرکز کند. شروع کار هم به صورت مدل استودیو بود. به این معنی که بیشتر از بنیانگذاران خود تیم اسمارت‌آپ بار کارها را برعهده می‌گرفت. مدتی کار به این شکل پیش رفت و تعدادی سرمایه‌گذاری هم انجام شد‌، ولی یکی از چیزهایی که یاد گرفتیم، این بود که ‏مدلاستودیو منابع بسیار زیادی می‎خواهد و شاید برای ما بهترین گزینه نباشد. به همین دلیل اسمارت‎آپ پس از مدتی تغییر رویه داد و به یک سرمایه‌‌گذار خطرپذیر مراحل اولیه (ارلی‌استیج وی‎سی) تبدیل شد.

 

استارت‌آپ اولیه که موفق بود و پایه این اسمارت‎آپ شد، چه بود؟

وادا.

 

فاندرهای وادا چه کسانی بودند؟

رضا باقری، ایمان عقیلیان و آقای پهلوان‎زاده.

 

وادا الان در چه وضعی است؟

وادا یک شرکت سودآور با درآمد خوب و قابلیت رشد بالاست.

 

وادا مشخصا چه کار می‎کند؟

شروع کار وادا به صورت وس(vas) بود، ولی پس از مدتی خود را از این فضا جدا کرد‌، زیرا برداشت این بود که بسیاری از کارهایی که در این زمینه می‌شود یا از نظر اخلاقی درست نیست، یا کسب‎وکار پایداری نیست و در بسیاری موارد مبتنی بر رابطه است. وادا خود را به عنوان ناشر محتوای دیجیتال تعریف کرد. مثلا شما محتوای دیجیتال و اپ خیلی خوب دارید وادا این اپ و  محتوای دیجیتال را به افراد زیادی معرفی می‎کند.

 

الان چند استارت‌آپ دارید و این استارت‌آپ‎ها در چه وضعی هستند؟

ما الان 7سرمایه‌گذاری انجام داده‌ایم که کار می‎کنند و موفق هستند. چند استارت‌آپ دیگر هم درحال مذاکره هستند و امیدواریم تا پایان سال بتوانیم دو یا سه استارت‌آپ دیگر هم اضافه کنیم. بزرگ‌ترین آنها از نظر عملکردی ایران‎رنتر است که چند وقت پیش راند سوم افزایش سرمایه را از شرکت‎های لوتوس و برکت‌رنچرز انجام داد و ما خیلی به آن‎ امیدواریم. ما ایران‎رنتر را یک فین‌تک می‌‎دانیم چون در واقع قرض‌دهی نفربه‌نفر را بر بستر کالا انجام می‌هد. در واقع قرض‌دهی نفر به نفر در ایران مشکلات قانونی و شرعی زیادی دارد برای همین تصمیم گرفتیم آن را بر بستر کالا بیاوریم، یعنی افرادی که کالا یا پول راکد دارند در ایران‌رنتر می‎توانند آن را به پول ماهانه منظم شرعی تبدیل کنند. سرمایه‌گذاری دیگرمان کرفس است که برای رژیم‎های لاغری و کالری‌شماری است. موباجیم هم یک استارت‌آپ شبکه اجتماعی بازی است؛ یعنی آدم‎هایی که به بازی علاقه‌مندند، اخبار آن را رصد می‎کنند و می‎خواهند بازی کنند، در این شبکه اجتماعی فعالیت می‎کنند. در حوزه هوش مصنوعی استارت‌آپ کامنت ماینر را داریم که جوایز‌ زیادی برده و مخاطبان آن را می‌شناسند. یک استارت‌آپ هوش مصنوعی دیگر به نام ویدیوتو هم داریم که محتوا را برای مخاطب شخصی‌سازی می‎کند. این برنامه نمونه موفقی در دنیا دارد که یک کسب‌وکار چند میلیارد دلاری است. استارت‌آپ گهواره هم برنامه تولید محتوا برای والدین از پیش از بارداری تا مدتی بعد از تولد کودک است.

 

مدل همکاری‎تان با استارت‌آپ‏ها چگونه است؟

قاعدتا ما با آنها در بحث سهام، شراکت می‎کنیم. البته اندازه سرمایه‌گذاری‌های ما در هر استارت‌آپ کمتر از یک میلیارد تومان است. مگر موردی مانند ایران رنتر که استثنا بود. در مورد اندازه سهام هم، بر اساس ارزش و بلوغ کسب‎وکار، به توافق می‌رسیم. اعتقاد هم داریم سهام بیشتر لزوما بهتر نیست و بعد از دوران سرمایه‌گذاری، انگیزه سرمایه‎گذار را از بین می‎برد.

 

با شناختی که در اسمارت‌آپ کسب کردید، اگر بخواهید از فضای سرمایه‎گذاری خطرپذیر ایران تصویری به ما بدهید، نکات مثبت و منفی را در چه می‎بینید؟

ما الان در اکوسیستم شاهد دو رفتار افراطی هستیم. گراهام؛ موسس وای‌کامبینیتور می‎گوید سرمایه‎گذاران خطرپذیر همیشه بین دو ترس هستند؛ یکی اینکه در استارت‌آپ اشتباه سرمایه‌گذاری کنند و کل پول خود را از دست بدهند و دیگر اینکه در استارت‌آپ درست و آینده‌دار سرمایه‌گذاری نکنند و یک فرصت طلایی را از دست بدهند. به نظر من رفتارهای افراطی از همین دو ترس ناشی می‎شود. عده‏ای با قیمت‎هایی وارد می‎شوند که تناسبی با عملکرد استارت‌آپ‌ها ندارد. ارزش‏گذاری بسیار بالا برای استارت‌آپ بد است، چون در زمان نامناسب پول زیادی به آن تزریق می‎کند و عملکرد استارت‌آپ متناسب با پول و ارزش‎گذاری نخواهد بود. پس در دورهای بعدی سرمایه‌گذاری نمی‏تواند جذب سرمایه کند یا یا مجبور می‌شود سهامش را با قیمت کمتری بفروشد که این کار استارت‌آپ را زمین می‌زند. رفتار افراطی دیگر این است که برخی ‌سرمایه‎گذاران فکر می‎کنند هرچه بیشتر سهام بگیرند به نفع خود و سهامداران آن شرکت سرمایه‌گذاری است. این دو رفتار به پایداری اکوسیستم ضربه می‎زند. ارزش‎گذاری بسیار بالا یا بسیار پایین، هر دو مضر است. در ارزش‎گذاری بسیار بالا کمترین اتفاق این است که کارآفرینان و بنیانگذاران ناراضی خواهیم داشت، چون آنها می‎توانستند اکوسیستم را بالا ببرند و نمونه‎های موفق ایجاد کنند ولی پس از مدتی احساس می‎کنند که کار اصلی را انجام می‎دهند و کسب‏وکار را جلو می‎برند، ولی منافع آن را دیگران می‎برند و این حس استارت‌آپ را با شکست و انحلال مواجه می‎کند، یا دست‌کم آن کسب‌وکار به ظرفیتی که باید برسد، نمی‎رسد. دلیل این موضوع هم درک نادرست سرمایه‎گذاران از فضای سرمایه‌گذاری خطرپذیر است. سرمایه‎گذاران کشور ما حرفه‎ای نیستند. وی‌سی مفهوم بسیار جدیدی در ایران است اما حتی در بازار سهام که یک سطح قبل از این حوزه است هم سرمایه‎گذار حرفه‎ای نمی‎بینیم. رفتار سرمایه‎گذاران ایرانی در بازار بالغی همچون بورس، نشان می‏دهد که سرمایه‎گذاران ما حرفه‎ای نیستند. این افراد به فضای پر‌ابهام سرمایه‌گذاری خطرپذیر آمده‏اند و نمی‌شود انتظار داشت که حرفه‎ای عمل کنند. آن سوی طیف هم این است که برخی با پول زیادی آمده‎اند، فضا را نمی‌شناسند و از ترس اینکه عقب بیفتند، با عددهای بالا سرمایه‌گذاری می‎کنند که این هم یک ریسک است.

سرمایه‎گذارانی که می‎کوشند ارزش استارت‌آپ را پایین بیاورند، بسیارند. ما باید یاد بگیریم که این بازی یا دوسر باخت است یا دو سر برد. اغلب سرمایه‎گذاران این دید را ندارند. از آن طرف نمونه‎هایی زیادی داریم که با ارزش‌گذاری نادرست بسیار بالا وارد می‌شوند.

 

در استارت‌آپ‌ها در ایده‌پردازی و مدل کسب‌وکار از روی دست خارجی‌ها نگاه می‌کنیم. در سرمایه‌گذاری‌های خطرپذیر وضع به چه شکل است؟ به عبارتی هویت سرمایه‎گذاری‌های خطرپذیر ایران، هویتی بین‌المللی دارد یا با یک مدل ایرانیزه سروکار داریم؟

متاسفانه غالب سرمایه‎گذاری‌های خطرپذیر در ایران به سمت یک مدل ایرانی‌شده میل دارد و رفتار سرمایه‌گذارها بلوغ پایینی دارد. من که این را می‌گویم، خودم سرمایه‌گذار هستم. فکر می‎کنم ما هم خیلی باید یاد بگیریم. ما به عنوان وی‌سی در جلسات مشاوره و مربیگری مدام به کارآفرین می‎گوییم که شما باید یاد بگیرید. اصلا استارت‌آپ چیزی جز یادگرفتن نیست، ولی گاهی فراموش می‎کنیم که ما هم به عنوان سرمایه‎گذار مدام باید یاد بگیریم. ببینیم دنیا چه کار می‎کند، رفتار وی‌سی‎های موفق چیست. ما که منابع محدودتری نسبت به بسیاری از وی‌سی‎ها در اختیار داریم، تلاش داریم که این محدودیت ما را خلاق و وادارمان ‎کند که یاد بگیریم.

 

شما زیست‌بوم استارت‌آپی کشور را رصد می‎کنید، یک آسیب‌شناسی مقدماتی از وی‌سی‌ها هم کردید. با این حال بزرگ‏ترین مشکل استارت‌آپ‏ها در مراوده با وی‌سی‎ها که آنها را دچار مشکل می‎کند چه می‌دانید؟

مشکل زیاد است. من از نمونه‎هایی که خودم دیدم می‎گویم. بعضی از کارآفرینان جذب سرمایه را موفقیت می‎دانند. اینقدر که تلاش می‎کنند سرمایه‎گذار آن‌هم با پول بیشتر و ارزش‎گذاری بالاتر بگیرند، برای موفقیت کارشان تلاش نمی‎کنند. هرچه می‎گذرد من از این نمونه‎ها بیشتر می‌بینم که خیلی خوب بلدند کار را معرفی کنند و سرمایه‎گذار را به هیجان آورند، ولی در کسب‌وکار از ادبیات موضوع و کارهایی که باید انجام شود، عقب هستند؛ یعنی نمود نبود آنها بیشتر از بودشان است و این خطرناک است. این استارت‌آپ‎ها مدام در جشنواره‎ها و مسابقات جلب توجه می‎کنند، از سوی سرمایه‎گذاران غیرمتخصص سیگنال‎های خوب می‎گیرند و این رفتار آنها تقویت می‌شود. در بسیاری از استارت‌آپ‎ها میزان معامله یا فروش ضعیف است. مثلا هر کسب‎وکار حوزه هوش مصنوعی که سمت ما می‏آید، بلافاصله می‎گوید که روی یادگیری عمیق (دیپ‎لرنینگ) کار می‌کند! یادگیری عمیق موضوعی خیلی سخت است. بررسی که می‌کنیم می‌بینیم این استارت‌آپ اصلا در حوزه یادگیری هم نیستند چه رسد به یادگیری عمیق! ااما سرمایه‌گذار غیرحرفه‎ای مجذوب این ارائه‌ها و ادعاها می‌شود و در این زمینه سرمایه‌گذاری‌های بزرگ می‌کند و اکوسیستم را به سمت عدم تعادل می‎برد. چون قیمت‏ها تغییر می‏کند و بازار ما نسبی قیمت‎گذاری می‌شود. وقتی چند شرکت با ارزش‎گذاری خیلی بالا سرمایه می‎گیرند، بقیه هم به تناسب آن قیمت‎گذاری می‌شوند و بازارها حباب می‎گیرند. این اتفاق در بورس هم می‏افتد. یکی از ضعف‎های ارزش‏گذاری نسبی این است که در برابر حباب مثبت یا منفی آسیب‎پذیر است. فکر می‎کنم اکوسیستم ما هم در آستانه این مشکل است. وقتی یکی از این حباب‎ها بترکد، ضرر آن به کل اکوسیستم وارد می‌شود و بسیاری از  سرمایه‎گذاران از این چرخه بیرون می‎روند.

 

موضوع ارزش‎گذاری از موضوعات جدی اکوسیستم است. مثال خوبی زدید از اینکه ارزش‎گذاری تطبیقی مد روز زیست‌بوم استارت‌آپی شده است و به سایر عناصر یک کسب‎وکار مانند منابع انسانی و دانش آنها توجه نمی‌شود. مدل ارزش‎گذاری شما در اسمارت‎آپ چیست؟

ارزش‎گذاری استارت‌آپ‏‌ها بستگی زیادی به میزان بلوغ آن‌ها دارد. ارزش‎گذاری‏‌های سنتی مانند ارزش‎گذاری‎های مطلق و نسبی، عمدتا روی کسب‎وکارهای بالغ انجام می‌شود. کسب‎وکارهایی که از گذشته آن‌ها اطلاعاتی در دست است، از آن‌ها اطلاعات مربوط به درآمد و سود چندین سالشان را دارید که می‎تواند ارزش‏‌گذاری سنتی شما را موجه کند. گذشته قابل‌اتکایی دارند و بر اساس آن گذشته، می‌توانید آینده را با یک تقریب پیش‎بینی کنید. ولی هرچه به سمت استارت‌آپ‌های مرحله اولیه می‎آیید، چون داده‌ها و گذشته کمتری دارید، پیش‎بینی‌ای از آینده ندارید و روش‎های سنتی هم جواب نمی‏‌دهد. پس یکی از اشکالات اکوسیستم با ورود سرمایه‎گذاران بورسی به این حوزه این است که با ابزار شرکت بالغ، شرکت ارلی‌استیج را ارزش‎گذاری می‎کنند و بعد به اعداد و ارزش‎های پرت و نادرست می‌رسند. چون ارزش‎گذاری‏‌های بورس عمدتا مطلق و مبتنی بر وجه نقد است. در ارلی‌استیج، بیشتر بر پیشران‌های خلق ارزش تمرکز می‎کنیم. به جای پیش‎بینی سود و درآمد سال آینده، پیشران خلق درآمد را می‎سنجیم. مثلا ‎ تیم خوب، صنعت جذاب، بازار یا میزان فروش مناسب استارت‌آپ. پس این پیشران‌ها ارزش‎گذاری می‌شوند. برای همین در روش‎های مختلف روی درایورها و زیرفکتورها تمرکز می‎کنیم. به‌جز آن، وی‌سی‎ها برای مدل سرمایه‎گذاری، نمونه‎های موفق آن استارت‌آپ در دنیا و آینده آنها را می‎بیند و آن آینده را تنظیم می‎کنند روی امروز. مثلا می‎گوید من سالانه Aدرصد سود می‎خواهم، اگر این استارت‌آپ به آنجا برسد، الان چقدر می‏ارزد؟ ضریبی هم برای شکست در نظر می‎گیرند. از ترکیب آنها می‌‏توانید به حدودی از ارزش دست یابید.

 

سرمایه‎گذاران ایران از سوی استارت‌آپ‌ها متهم هستند که اصول خطرپذیری را رعایت نمی‎کنند و فرهنگی سنتی دارند. آیا این اتهام به وی‌سی‎های ایرانی وارد است؟

من به عنوان کسی که سمت سرمایه‌گذارها هستم، متاسفانه باید بگویم بله وارد است. در مواجهه با سرمایه‌گذاری خطرپذیر رویکرد سنتی وجود دارد. چه در مرحله ارزش‎گذاری و چه مهم‌تر از آن در بستن بندهای قرارداد. در برخی از بندهای قرارداد دیده می‌شود که سرمایه‌گذار به دنبال آن است که یا سود بسیار بالا ببرد، یا ضرر او کلا صفر شود. هیچ نشانی از پذیرش ضرر احتمالی در رفتار سرمایه‌گذار نمی‌بینید و این خطرناک است. در سرمایه‌گذاری ریسک و بازده درکنار هم معنی دارد. من اگر سود و بازدهی بالا می‏خواهم، باید ریسک آن را هم بپذیرم. یک ضرب‎المثل جالب هست که می‎گوید همه دوست دارند به بهشت بروند، ولی کسی دوست ندارد بمیرد! درحالی که مردن پیش‎نیاز بهشت رفتن است. اگر بخواهید به یک استارت‌آپ بسیار موفق برسید، پیش‎نیاز آن ریسک است.

 

ماهیت استارت‌آپ این است که احتمال موفقیت آن یک به 10 است. پس موفقیت وی‎سی هم همین اندازه است، ولی ما این پذیرش ریسک را از سمت وی‌سی‎ها نمی‎بینیم. از طرفی همانطور که گفتید جذب سرمایه مترادف با موفقیت برای استارت‌آپ‌ها تعریف شده‌ و استارت‌آپ‎هایی که شکست می‎خورند، تقصیر را از وی‌سی می‎دانند و می‎گویند من کارویژه خود را که جذب وی‌سی بود، درست انجام داده‌ام حضور سرمایه‌گذار را موجب افت آن کسب‌وکار می‌دانند. در مسئله شکست مسئولیت وی‌سی و استارت‌آپ چطور باید تعریف شود؟

به طرق مختلفی می‎شود به این مسئله نگاه کرد. اول اینکه باید بپذیریم که شکست جزء جدایی‎ناپذیر این فعالیت است. من وقتی وارد حوزه سرمایه‌گذاری خطرپذیر می‌شوم، مستقل از اینکه چقدر باتجربه و حرفه‎ای باشم، بی‌شک در بعضی زمینه‎ها شکست خواهم خورد. کاری که می‌شود کرد این است که احتمال شکست را پایین بیاورم؛ یعنی اگر قرار است از 10 استارت‌آپ 2 تا موفق شود، 2 را به 3 یا بالاتر برسانم. درک واقعی این مسئله، گام نخست است. گام دوم این است که یاد بگیریم که ارزان شکست بخوریم. این را استارت‌آپ‎ها هم باید یاد بگیرند. کتاب لین استارت‌آپ را همه خوانده‏اند. ایده لین این است که هرچه سریع‌تر باید معلوم شود که آن استارت‌آپ شکست می‎خورد یا نه. این سریع‌تر یعنی هزینه کمتر. وی‌سی‎ها باید یاد بگیرند که همیشه بعد از سرمایه‌گذاری، استارت‌آپ را رها نکنند. ما همیشه سرمایه‌گذاری‎هایی که انجام داده‎ایم را رصد می‎کنیم و در آنها دخیل هستیم. اگر ببینیم به سمت شکست می‎روند، در گام اول مسیر دیگری برای موفقیت پیدا می‌کنیم، یا اگر دیدیم کاری نمی‌شود کرد، در نیمه راه هزینه شکست را می‌پذیریم. سرمایه‎گذاران به اشتباه تصور می‎کنند که اینقدر باید به یک استارت‌آپ پول تزریق کنند تا موفق شود. مسئله بعدی این است که خیلی از وی‌سی‎ها در دنیا نسبت یک به 3 را رعایت می‎کنند. مثلا در سرمایه‌گذاری راندهای اول یک سوم پول موردنیاز را تخصیص می‎دهند و دو‌سوم پول را در راندهای بعدی که میزان فروش استارت‌آپ بالا می‌رود، سرمایه‎گذاری می‎کنند. با این روش‏ها می‌شود نرخ موفقیت را بالاتر برد و شکست‏ها را با هزینه کمتر پشت سر گذاشت.

 

کارآفرینان انتظار دارند که شفافیت نه‌تنها در امور مالی که در فرهنگ شکست و موفقیت هم اعمال شود. می‎گویند اگر استارت‌آپی شکست خورده به جای سر دواندن آن بهتر است وی‌سی این موضوع را اعلام کند و اگر شکست نخورده سرمایه‎گذاری‌های بعدی روی آن انجام یا مسیر تازه‎ای برای آن انتخاب پیدا شود. اما انگار سرمایه‌گذارهای ما به قبول اینکه برخی استارت‌آپ‌های آنها ممکن است شکست خورده باشند، راغب نیستند و بیشتر مسئله را مشمول زمان می‌کنند.

بله این رفتار خیلی بد است. به نظر من همه ما باید این وضع را بهبود بدهیم. اولا خود وی‌سی باید زودتر تکلیف خود را معلوم کند. یا کاملا حمایت کند یا رها کند. یک تمایل بینابینی در وی‎سی‎ها وجود دارد که می‎خواهند گزینه‌های روی میز را باز نگه دارند. چه در زمان مذاکرات و چه بعد از سرمایه‌گذاری شاهد این رفتاریم. نکته دوم این است که همه بپذیرند شکست بخشی از این کسب‎وکار است. اگر من هنگام ارائه بگویم 20 استارت‌آپ راه انداختم که همه موفق بودند، معلوم است که دروغ می‎گویم. یا فضا را نمی‌شناسم یا تعریف موفقیت را نمی‎دانم. همه در این عرصه باید بدانند که شکست‎ها اگر منجر به یادگیری شود، سبب بهبود و جزئی از مسیر است. در اکوسیستم موفق سیلیکون‌ولی به شکست امتیاز مثبت می‎دهند. آنجا کارآفرین در ارائه خود می‎گوید من دو شکست هم داشتم؛ این یعنی من تجربه دارم. اینجا البته یک مدل رفتار داریم که مثلا کارآفرین 20 ساله می‎گوید من 20 شکست هم داشته‌ام! این پیداست که او بدون اینکه معنی این کار را بفهمد، آن مدل رفتار را فقط کپی می‎کند. چون ما باید متوجه باشیم که پشت این رفتار یک منطق هست و آدم‎هایی که شکست خورده‌اند، یادگیری هم داشته‌اند.

 

این روزها همه در حال دیدوبازدید از استارت‌آپ‌ها و عکس گرفتن با موفقیت‌های استارت‌آپی هستند اما هستند کسانی که می‌گویند حال کلی زیست‌بوم استارت‌آپی چندان هم مساعد نیست و نباید فریب این زرق و برق‌ها را خورد. شما الان وضعیت اکوسیستم استارت‌آپی را چگونه می‎بینید؟

خب مشخص است که من خیلی به وضعیت انتقاد دارم. خود ما هم بخشی از این وضعیت هستیم و در آن نقش‌آفرینی کرده‌ایم. اگر نکات مثبت یا منفی در این سیستم هست، همه ما با وزن‎های مختلف در آن دخیل هستیم. نشاط و سرزندگی این اکوسیستم را در هیچ کجای اقتصاد کشور به هیچ‌وجه نمی‌بینیم. در این اکوسیستم امید و تحرک به اندازه‎ای است که هرماه یک خبر و اتفاق مهم داریم. اگر کسی هفته‌نامه «شنبه» را مرور کند، این را متوجه می‌شود. ما علی‎رغم انتقاداتی که داریم باید بدانیم که این اکوسیستم نه تنها برای ما که داخل آن هستیم، بلکه برای کل کشور از حیث اشتغال و نیازهایی که حل می‎کند، بسیار مفید است. رسالت استارت‌آپ این است که نیاز واقعی جامعه را حل کند و این یک رسالت مقدس است. اگر ما گام‏های درست برداریم و نیازهای واقعی را به درستی حل کنیم، من یقین دارم که این اکوسیستم با وجود مشکلات درونی و بیرونی، از بین نمی‌رود.

 

کمی درباره عدد و رقم‎های اسمارت‎آپ هم صحبت کنیم. شما دقیقا چه نقشی برای خودتان در اکوسیستم متصور شدید؟ چه سهمی از زیست‌بوم استارت‌آپی برای خودتان متصور هستید؟

ما با توجه به منابعی که در اختیار داریم، با شماره یک بودن خیلی فاصله داریم. تصویری که تلاش می‎کنیم بسازیم و تا حالا هم برای آن کوشیده‌ایم، این است که جزو نخستین گزینه‎هایی باشیم که هر استارت‌آپ مرحله اولیه برای جذب سرمایه به ما فکر کند. نه برای اینکه پول خیلی زیادی در اختیار داریم؛ برای اینکه به رشد استارت‌آپ کمک زیادی می‌کنیم. یعنی استارت‌آپ فکر کند که اگر اینجا پذیرفته شود، یعنی خیلی خوب کار کرده و اگر پذیرفته شد، پتانسیل رشد و احتمال موفقیت او بیشتر می‌شود. ولی ما خودمان را پلتفرم می‎بینیم. یعنی نه تنها استارت‌آپ‏‌ها، که سرمایه‌گذارها هم مشتری ما محسوب می‌شوند. ما سرمایه‌گذار ارلی‌استیج هستیم و الان در اکوسیستم ما تعداد کسانی که حداقل در ظاهر سرمایه‌گذاری لیت‌استیج انجام می‏‌دهند، رو به ازدیاد است؛ یعنی کسانی که می‎توانند پول بگذارند ولی نمی‎توانند درگیر کسب‌وکار شوند و آن را بهبود دهند. ما امیدواریم  سرمایه‌گذارها به این نتیجه برسند که یکی از بهترین گزینه‎هایی که می‎توانند استارت‌آپ را جذب و روی آن سرمایه‎گذاری کنند، استارت‌آپ‎هایی هستند که از اسمارت‎آپ بیرون می‎آیند. استارت‌آپ‎هایی که کیفیت خوبی دارند، ترکشن ساخته‌اند و رشد کرده‌اند. ما می‌کوشیم که استارت‌آپ‎های خروجی اسمارت‎آپ این ویژگی را داشته باشند. به‌جز اینکه روی رشد و فروش کار می‎کنیم، حتی استارت‌آپ‎ها را به سمتی سوق می‌دهیم که گزارش‎های مالی خیلی منظم داشته باشند. یعنی خیلی از چیزهایی که سرمایه‌گذارهای بورسی به آن علاقه دارند، را رعایت می‎کنیم. چیزی که آنها می‎فهمند صورت‌های ملی و ترازنامه‎های سود و زیان است. در نهایت اگر اسمارت‎آپ را یک پلتفرم ببینیم، امیدمان این است که به زودی یک ارلی استیج وی‌سی شویم که جزو نخستین گزینه‎های یک استارت‌آپ برای جذب سرمایه و نخستین گزینه‎های هر سرمایه‌گذار لیت استیج برای جذب استارت‌آپ باشیم.

 

چه سهمی و چند درصد از بازار را برای اسمارت‎آپ متصور هستید؟

عدد و رقم نمی‎توانم بگویم، چون اعداد و ارقام قابل‌دفاعی که ما برای محاسبات اینچنینی دنبالش بودیم، منتشر نمی‌شود و اعداد موجود هم قابل دفاع نیستند، ولی برداشت من این است که در سال 97 بتوانیم 20 استارت‌آپ موفق را جذب و به اکوسیستم اضافه کنیم.

 

تا الان چه میزان سرمایه‎گذاری کرده‌اید؟

اجازه دهید عدد دقیق نگویم ولی حدودی می‎توانم بگویم که سرمایه‌گذاری امسال ما حدود 3 میلیارد تومان بود.

 

به نظر شما چقدر سرمایه خطرپذیر در اکوسیستم استارت‌آپی کشور وجود دارد؟

اگر فقط به صندوق‎های جسورانه نگاه کنیم، می‌بینیم که تعدادی که بالای 200 میلیارد پذیره‎نویسی شده و اگر تعدادی که مجوز گرفتند هم بیایند، عدد سرمایه‌گذاری از این خیلی بالاتر خواهد رفت. شرکت‎های مختلف دیگر را هم باید به این عدد اضافه کنیم. اگر این اعداد را جمع بزنید به رقم چندصد میلیاردی می‌رسید ولی این رقم گول‌زننده است. وقتی وارد اکوسیستم می‌شوید و می‎خواهید سرمایه جذب کنید، این عدد را نمی‎بینید. بیشتر این عددها روی کاغذ هستند. به دلیل اینکه بسیاری از سرمایه‌گذارها با مفهوم وی‎سی آشنا نیستند، آنها ترجیح می‏دهند که یک استارت‌آپ سنتی که به درآمد و سود رسیده است را بگیرند، ولی از یک استارت‌آپ بزرگ که پتانسیل رشد بالایی دارد و فروش خوب دارد، گریزانند. بسیاری از سرمایه‌گذارها نگاه بورسی دارند. در بورس، مبنا سود است، در اکوسیستم استارت‌آپی مبنا رشد است. این تفاوت ذهنیت را غالب سرمایه‎گذارانی که از بورس آمده‏اند، درک نمی‎کنند. مثلا وقتی برای ارزش‎گذاری با آنها صحبت می‎کنیم، می‎گویند «پی به ای» را چند بدهم که به قیمت تو برسم! پی یعنی قیمت و ای یعنی سود. این یک روش ارزش‎گذاری است که می‎گوید قیمت چند برابر سود است. مثلا شرکت شما یک میلیارد سود داشته، می‎گویند پی به ای 10 برای آن مناسب است. اگر یک میلیارد سود داشته، قیمت آن می‌شود 10 میلیارد تومان، اگر 2 میلیارد سود داشته، قیمت آن 20 میلیارد تومان است. اگر در استارت‌آپ دنبال سود باشیم، می‌تواند کشنده باشد. ما در اینجا باید دنبال رشد باشیم. بنابراین سود یا منفی است، یا نزدیک به صفر است. پس پی به ای یا قابل ‌تعریف نیست، یا به سمت بی‎نهایت می‌رود. با این روش می‎بینید که خیلی از سرمایه‌گذارهای لیت‌استیج، با اعداد بزرگ نمی‎توانند سرمایه‎گذاری کنند، چون این فضا را درک نمی‎کنند. بنابراین اعداد چندصد میلیاردی که با محاسبات به آن می‎رسند و در لیت‌استیج وجود دارد، به نظر من موهوم است و احتمالا تا پایان 96 وارد اکوسیستم نخواهد شد.

گفت‌وگو و عکس از رضا جمیلی

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.